looooooooool

looool

looooooooool

looool

شوهر نمنه

تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند
موبایل یکی از آنها زنگ می زند
مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند
همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند
مرد: بله بفرمایید
زن: سلام عزیزم منم باشگاه هستی؟
مرد:سلام بله باشگاه هستم
زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی شیک دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟
مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر
زن:می دونی از کنار نمایشگاه ماشین هم که رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی که خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یکی از اون ها رو داشته باشم
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار
مرد:باشه اما با این قیمتی که داره باید مطمئن بشی که همه چیزش رو به راهه
زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای که پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش
زن: باشه بعدا میبینمت خیلی دوست دارم.
مرد:خداحافظ
مرد گوشی را قطع میکند مرد های دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره میشوند
بعد مرد می پرسد: این گوشی مال کیه؟؟؟

مرد و پری

 
 
یک زوج در اوایل 60 سالگی ، در یک رستوران کوچک رومانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن .ناگهان یک پری کوچک سر میزشان ظاهر شد و گفت: چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار موندید ، هر کدامتان میتوانید یک آرزو بکنین
خانم گفت: اووووووووووووووووه، من میخواهم به همراه همسر عزیزم ، دور دنیا را سفر کنم .پری چوب جادوئیش را تکان داد و دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک در دستش ظاهر شد حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت:خب ، این خیلی رومانتیکه و فقط یکبار در زندگی اتفاق میافته ، خیلی متاسفم عزیزم ولی  آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خود داشته باشم !!!!  خانم و پری سخت ناامید شده بودن ولی آرزو، آرزو دیگه. پری چوب جادوئیش را چرخاند و .....آقا 92 ساله شد!
پیام اخلاقی این حکایت: مردها شاید موجودات ناسپاسی باشن، ولی پری ها مونث هستند. 
مردها دور اندیش هستند، شاید پیر مرد نمیتونسته مرگ همسرش رو ببینه، با این کارش دوست داشته زودتر از همسرش بمیره، شایدم از زندگی با اون خسته شده بوده،

salam khetmat hameye dostaye golam va hamiya bache madresiihaii ke bayad farda dast az pa deraztar beran madrese azhameye kasani ke  nazar dadan tashakor mikonam man ke jooze hamoon pache madreseiiham baraye hamin shayad haftei ye bar betoonam biyamnet va web ro be rooz resani konam .

nazar yadetoon nare

felan by  

هدیه خدا

زنی با لباس های کهنه و مندرس و نگاهی مغموم وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه اش بی غذا مانده اند.مغازه دار با بی اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند زن نیازمند در حالی که اصرار میکرد گفت : آقا شما را به خدا به محض این که بتوانم پولتان را می آورم مغازه دار گفت : نسیه نمی دهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود  و گفتگوی آن دو را میشنید به مغازه دار گفت : ببین خانم چه می خواهد خرید این خانم با من. خواربار فروش با اکراه گفت : لازم نیست خودم میدهم. فهرست خریدت کو؟ زن گفت : اینجاست.مغازه دار از روی تمسخر گفت : فهرست را بگذا ر روی ترازو  به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر. زن لحظه ای مکث کرد و با خجالت از کیفش تکه کاغذی در آورد وچیزی رویش نوشت و آن راروی کفه ی ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پایین رفت.خواربار فروش باورش نشد.مشتری از سر رضایت خندید و مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ترازو کرد کفه ترازو برابر نشد آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند. در این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت تا ببیند که روی آن چه نوشته شده است. روی کاغذ ، فهرست خرید نبود دعای زن بود که نوشته بود : ای خدای عزیزم تو از نیاز من با خبری خودت آن را برآورده کن. مغازه دار با بهت جنس ها را به زن داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد. زن خداحافظی کرد و رفت و با خود می اندیشید که فقط اوست که می داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است....

ضایع !!

 

این روزها بحث رشته ها و کل کل بین اونها مخصوصا در دانشگاه ما (آزاد - قزوین - باراجین) زیاد شده ...

مثلا یکی به رشته عمرانیها میگه سرکارگران !!

یکی از دوستان خوش ذوق دانشگاه هم یک عدد بیل با روبان قرمز دم دانشکده معماری گذاشته بود !!

یکی هم به نشونه اعتراض به رشته برق رفته بود 18 سانتیمتر موهاش رو سیخ سیخی کرده بود که در بدو ورود توسط حراست دانشگاه به سمت کمیته انضباطی هدایت شد !!

 

 

اما من بعد از گذشت 2 سال تحصیل در رشته مهندسی صنایع نفهمیدم این رشته سر و تهش کجاست ؟!!!!!!!!!!!! !!!

 

از اونور حسابداری میخونی !!! از یه طرف نقشه کشی سبز میشه !!

 

 از یه طرف آمار میاد وسط !! اونطرف تنظیم خانواده () احساس ضرورت میکنه !!

 

 از یه طرف تحقیق در عملیات میاد سراغت ، اونور علم مواد خفت آدم رو میگیره !!  (در صورتی که ضریب شیمی برای قبول شدگان این رشته 1 بود !! )

 

از یک طرف به هر کی میگی صنایع میخونی میگه ..... ها؟! چی؟! صنایع غذایی؟! ایمنی صنایع ؟! آخر سرش هم میگه آها صنایع دستی میخونی !!! )))))))))

 

من به عنوان نماینده دانشجویان رشته صنایع دانشگاه قزوین برای اعتراض به این بلاتکلیفی این رشته با حذف (نون) صنایع و اضافه کردن یک عدد نقطه ناقابل به محصول فوق با صراحت کامل به این رشته میگم :

ضایع !!

 

این متن رو هم به عنوان مدرک به بی سر و تهی این رشته میفرستم

 شاید برای خیلی از دوستان ، استادان و محصلان رشته صنایع (مثل خودم ) جالب باشه  :

 

 

 اندر حکایت رشته مهندسی صنایع !!

 

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکلهی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا میشود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟

 

  چوپان نگاهی به جوان تازه به دورانرسیده و نگاهی به رمهاش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

 

  جوان، ماشین خود را در گوشهای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحهی NASA  روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS ) را فعال کند، شد. منطقهی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحهی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدهی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

 

  بالاخره 150 صفحهی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.

 

  چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.

 

  آنگاه به نظارهی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد

 

  مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!

 

  چوپان گفت: تو یک مهندس صنایع هستی.

 

  مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

 

چوپان پاسخ داد: کار سادهای است.

 بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی.

 برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی.

 مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی.

بهونه های موجه برای خودکشی:

 


الف) خیانت عشقتون به شما : بهترین دلیل برای خودکشی خیانت عشقتون به شماس.اگه حاضر نشد بهتون خیانت کنه می تونین از دوستاتون بخواین تحریکش کنن...یا مثلا مجبورش کنین.اگه متوجه نشدین یا تجربه ندارین می تونین به فیلم "نقاب"(پوکر)مراجعه کنید.
ب) بیکاری : شکر خدا تو مملکت عزیز ما چیزی که از در و دیوار می باره کاره...و الحمدالله که هیچ بیکاری تو این مملکت پیدا نمی شه که دستش به دهنش نرسه.ولی شما حتما باید خودکشی کنید.با هیچکسم شوخی ندارین.پس هر جوری شده با صاحبکار یا رئیستون دعوا کنین...یا حتی کتکش بزنین.شما که قرار نیست زنده بمونین تا دیه پرداخت کنین.پس حتی می تونین اونو کاردی کنین.
ج) بی پولی : خوب...وقتی بیکار باشین...بی پولم هستین دیگه...تعریف نداره دیگه.
د) بی پدر مادری : بطور کلی همه افراد قاچاقچی و بد و بی تربیت و پدرسوخته ایران بی پدر مادرن.پس شمام بخاطر اینکه هیچکدوم از اینا نشین می تونین ازش یه دلیل محکم واسه خودکشی بسازین.
ه) مرض خونی : با گرفتن یه مرض خونی می تونین خیلی راحت خودکشی کنین.من چن نمونه رو با توضیحات خدمتتون عرض می کنم و شمام هر کدومو که به نظرتون بهتر بود انتخاب کنین...انتخاب حق شماست.

1) ایدز : که فوق العاده بیماری با کلاسی شده این روزا و هر کی ایدز داشته باشه می گن طرف چقد حرفه ای بوده و با چن نفر چیز داشته که اینچوری شده.من خودم از بین بیماریای خونی ایدز رو بهتون پیشنهاد می کنم.
2) هپاتیت : که چن نوعه.هپاتیت آ ، هپاتیت بی ، هپاتیت سی ، چهل ، پنجاه ، پنجاه و هشت
3) سل : اینم یه جورایی خونیه دیگه... هی خون بالا میارین و به همه کشور می تونین خون اهدا کنین.اینم بد نیست.هدفش خیره دیگه...
4) اسهال خونی : این برعکس بالاییه.سل خونو از پایین میاره بالا ولی اسهال خونی ، خون رو از بالا میاره پایین.این یکم بی کلاسه.آخه زشته دیگه...

و) مرض جسمی : مثل سرطان.خیلی راحت...البته نمی دونم چطوری می شه انواع سرطان رو گرفت ولی اگه حتما می خواین این راه رو انتخاب کنین مصرف زیاد سیگار به طور روزانه و مداوم رو بهتون پیشنهاد می کنم.هم واسه پوست خوبه هم واسه سرطان.
ز) مرض روانی : مثلا سادیسم...یا مارکسیسم...یا مائوئیسم...یا یه چیزی تو همین مایه ها.تازه موقه خودکشی هم احساس ناراحتی ندارین که می رین جهنم.چون عقل ندارین دیگه...دیوونه هام که می گن جاشون تو بهشته مسه نریمان  .
ح) مرض الکی : همینجوری واسه کلاس دادن به خودتون بدون بی دلیل خودکشی کنین.

راه های خودکشی:


الف) با کش خودتونو دار بزنین.
خوبی این روش اینه که مث یویو بالا پایین می شین و قبل از مرگ کاملا تکونده می شین.مث فرش...
ولی بدیش اینه که مث یویو بالا پایین می شین و هر چی تو دل و روده تون هس رو از بالا و پایین پس می دین و... طبیعتا این نمی تونه منظره قشنگی برای بقیه باشه.
توصیه : قبل از این روش چن روزی غذا تخورین و بجای غذا از قرص ملین یا مسهل استفاده کنین.

ب) با قرص رگتونو بزنین.
خوبی این روش اینه که چون با قرص مسکن رگتونو می زنین دیگه احساس درد نمی کنین چون مسکن درد رو ساکت می کنه.
ولی بدیش اینه که باید خیلی قرص بخرین.یعنی هی با قرص بکشین رو رگ دستتون تا بالاخره پاره بشه دیگه.
توصیه : از قرصای قوی مث ترامادول ، کلونازپام ، اگزوسپام یا لوراسپام استفاده کنین.مقام های بعدی رو به ترتیب دیازپام ده میلی ، دیازپام پنج میلی و استامینوفن کدوئینه در اختیار می گیرن.مقام آخرم به استامینوفن می رسه.

ج) با غذای یه سالتون برین بالای برج میلاد و در پشت بومش رو قفل کنین و کلیدش رو از بالا بندازین پایین.بعد همون بالا می شینین و هی می خورین و هی مردم رو تماشا می کنین.هی می خورین و هی مردم رو تماشا می کنین.اینقد می خورین و چون به دستشویی دسترسی ندارین می ترکین.
خوبی این روش اینه که اصلا احساس ضعف و گشنگی نمی کنین.
ولی بدیش اینه که بدجوری دچار فشار درونی - بیرونی می شین... و طبعا وقتی جنازه تونو پیدا کنن منظره قشنگی رو ندیدن.
توصیه : واسه کوتاهتر کردن زمان خودکشی با خودتون یه چوب پنبه درشت هم ببرین(نکته کنکوری)

د) با برق خودتونو گازانبری کنین.
خوبی این روش اینه که در جا می شین چوب خشک...مث چوب کبریت.ظاهرتونم خیلی قشنگ و تمیز می مونه.
ولی بدیش اینه که خیلیا فکر میکنن اتفاقی مردین و اصلا خودکشی در کار نبوده.
توصیه : افرادی که دچار مرض الکی هستن و واسه کلاس و جلب
توجه می خوان خودکشی کنن می تون از روش "برق و گاز انبر" استفاده کنن.با این تفاوت که ظاهرا از روی اشتباه و هواس پرتی بجای سیم برق ، سیم تلفن رو تو دست می گیرن