looooooooool

looool

looooooooool

looool

رفتی

رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد ... من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم /// غربت دیرینه ام را با تو قسمت میکنم ... تا ابد با درد و رنج خویش خلوت میکنم

؟

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد.. نمی خواهم بدانم کوزه گر باخاک اندامم چه خواهد ساخت.. ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد..گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش.. که او یکریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.. بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را

شریعتی

تیکه های پشت کامیونی

 


دنبالم نیا اسیر میشی




رو باک کامیونا که دیدم زیاد مینویسن : شکمو !!! یا بخور نوش جان !!! یا الهی کوفتت بشه


من میروم............ ......... ......... ..تو هم بیا


زیبا رویان بی وفایند


داداش مرگ من یواش


بوق نزن ژیان............ ......... ..میخورمت

دییوونتم روانی


در قمار زندگی عاقبت ما باختیم

بسکه تکخال محبت بر زمین انداختیم


در بیابانها اگر صد سال سرگردان شوم
به از انکه در وطن محتاج نامردان شوم


خوشگلی بانمکی یک رخ زیبا داری
بی جهت نیست که در کنج دلم جا داری


کوه رنج مادر
سلطان غم پدر



عشق تو مرا چو سوزنی زرین کرد

هرکه مرا دید تورا نفرین کرد


تو هم خوشگلی


بر چشم بد لعنت


خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد


سر بشکند

دست بشکند
پا بشکند
دل نشکند


یادگار پدر


کوچولو کجا میری ؟


مادران زیبا ترین آهنگه عشقند!


بیادگار نوشتم خطی به دلتنگی
به روزگار ندیدم رفیق یکرنگی


به تو دیگر نتوان کرد سلام
به تو دیگر نتوان بست امید
به تو دیگر نتوان اندیشید
که تو دیگر گل ناز همه ای.


یا ضامن اهو
امان ازاین هیاهو


در این درگه که گه گه کَه کُه و کُه کَه شود ناگه

مشو غره به امروزت که از فردا نای اگه.......


ای صوفی برو لقمه خود گاز بزن
کم پشت سر خلق خدا ساز بزن


بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت من بی سوادم


احتیاط کن التماس نکن.


حسنی به مکتب نمیرفت باباش گذاشت کمک شوفری


بیمه دعای مادر
میروم سوی وطن
کسانیکه بد را پسندیده اند
ندانم ز خوبی چه بد دیده اند؟


" از پی شبهای بی فردا دویدن "


یدالله فوق ایدیهم


گذشته تلخ
آینده نامعلوم


راستی پشت یه مینی بوس نمره ابادان نوشته بود :


ولک قطار ندیدی


الهی هر کی بخلوه ، چشاش بابا قوری بشه

کچل بشه ، قوزی بشه ، خمارو با فوری بشه


اینم پشت یه تراکتور نوشته بود :

کی به کیه ؟ منم پرایدم



بالای در باک یه مینی بوس نوشته بود: بخور به حساب من!


عفت از ناموس مردم کن اگر با غیرتی

تا کنند عفت از ناموس تو با غیرتان
 

 

 

پشت یک کامیون نوشته بود
بوق نزنید رانده خواب است
 

 

ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
بر هذر باش که ما هم از کوچه معشوقه تو می گذریم


دست علی به همرات
دلم دادم بری باهاش حال کنی
نکه بری جیگرکی بازکنی!!


بر دریچه قلبم نوشتم..ورود عشق ممنوع.
اما عشق دنده عقب وارد شد!



هلاکتم چلو کباب


در دست علم دارم
زرین قلم دارم
نزدیک تو نیستم
از دور سلام دارم

در اینجا قصد داریم ترفندی جالب را به شما آموزش بدهیم که با استفاده از آن می توانید در صفحه چت یاهو تصویر زیبایی را که در زیر قرار دارد را نمایش دهید.


 



بدین منظور کدهای زیر رو توی روم یا pm کپی کنید تا این تصویر زیبا را ببینید. پیشنهاد میکنیم قبلا فونتتون رو روی قرمز تنظیم کنید.

شبِ مست

شبِ مست

شب تاریک و سنگستان و من مست

سبو از دست من افتاد و نشکست

نگه دارنده اش نیکو نگه داشت

وگرنه صد سبو نفتاده بشکست

 

آن کس که بداند وبداندکه بداند                 اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

 

آن کس که بداند ونداند که بداند               آگاه نمایید که بس خفته نماند

 

آن کس که نداند وبداند که نداند               لنگان خرک خویش به منزل برساند

 

آن کس که نداند ونداند که نداند               در جهل مرکب ابدالدهر بماند

 

                                                                           ((ابن یمن)) 

خواهم

خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم

هر چند کنی زنده دگر با بمیرم

دانم که چرا خون من زار نریزی

خواهی که به جان کندن بسیار بمیرم

 

(هلالی جغتایی)

داستان

داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد:

«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل می‌کردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀ‌مان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل می‌کند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.

چاره‌ای نداشتیم. همۀ ایرانی‌ها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما به‌یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمی‌دانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.

اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ می‌دانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمی‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزی‌فروش را همه بلدید؟. گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزی‌فروش که سرود نمی‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: «عمو سبزی‌فروش . . . بله. سبزی کم‌فروش . . . بله. سبزی خوب داری؟ . . . بله.» فریاد شادی از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر می‌خواندیم. همۀ شعر را نمی‌دانستیم. با توافق هم‌دیگر، «سرود ملی» به این‌صورت تدوین شد:

عمو سبزی‌فروش! . . . بله.
سبزی کم‌فروش! . . . . بله.
سبزی خوب داری؟ . . بله.
خیلی خوب داری؟ . . . بله.
عمو سبزی‌فروش! . . . بله.
سیب کالک داری؟ . . . بله.
زال‌زالک داری؟ . . . . . بله.
سبزیت باریکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاریکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزی‌فروش! . . . بله.

این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یک‌شکل و یک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزی‌فروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوری که صدای «بله» در استادیوم طنین‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خیر گذشت

فصلنامۀ «ره‌ آورد» شمارۀ 35، صفحۀ 286

عجیب‌ترین نام‌های ایرانی

«عجیب‌ترین نام‌های ایرانی» کوششی است از خلاصه‌ی تحقیقات مرکز آمار ایران در خصوص نام‌های نامتعارف و عجیب و غریب ایرانیان. آنچه که در این نوشتار کوتاه بدان پرداخته می‌شود، نگاهی مصداقی دارد به ترکیب نام‌های مرد/زن و بازتاب‌های جالب آن.

 
1-  نام‌های در تضاد با جنسیت
تجزیه و تحلیل جنسیتی نام‌های نامتعارف نشان می‌دهد که 70درصد نام‌هایی که متناسب با زنان است برای مردان و 30درصد نام‌هایی که متعلق به مردان است برای زنان به کار گرفته شده است.

مصادیق نام‌ها:
مهین‌رضا، زن، زاهدان
سینا، زن، آمل
پری‌تک، مرد، میناب
ولی‌بانو، مرد، تهران
پریا، مرد، زابل
یاسمین‌خان، مرد، میانه


2- نام‌های جغرافیایی
ساختار برخی دیگر از نام‌های نامتعارف نشان می‌دهد که 70درصد از این نام‌ها متعلق به مردان بوده و برگرفته از مکان‌های جغرافیایی است.

مصادیق نام‌ها:
آمریکا، زن، آبادان
اروپا، مرد، همدان
دریاقلی، مرد، شهرکرد
بغداد، مرد، بندرعباس
بوشهر، مرد، ممسنی
اهواز، مرد، اهر


3-  نام‌های زمانی
در ساختار بسیاری از این نام‌ها، نشانه‌هایی از فصل، ماه، هفته، و روز دیده می‌شود. در این نمونه نیز باز هم مردها 82درصد این فراوانی را تشکیل می‌دهند.

مصادیق نام‌ها:
امروز، مرد، میانه
تیرماه، مرد، سراب
روزعلی، مرد، شهرکرد
اذان وقت، مرد، اردبیل
فوری، زن، تهران
شب‌چراغ، زن، ایذه


4- نام‌های حیوانی
ساختار این نام‌ها برگرفته یا تلفیقی از نام‌های مرکب یا مستقل حیوانات است. این نام‌ها 80درصد متعلق به مردان و 20درصد متعلق به زنان است. تجزیه و تحلیل این اسامی نشان می‌دهد که 61درصد اسامی پستانداران، 30درصد پرندگان، 51درصد خزندگان است.

مصادیق نام‌ها:
پشه، مرد، سرکان
تیله‌گرگ، مرد، یاسوج
سیدگرگ‌الله، مرد، ممسنی
ساس، مرد، شیراز
بزعلی، مرد، درگز
کلاغ، مرد، کهنوج


5- نام‌های نباتی
این‌گونه نام‌ها از پسوند یا پیشوند نباتی گرفته شده است. در این بین سهم زنان بیشتر از موارد دیگر در حدود 40درصد است. تفکیک این نام‌ها برای مشخص شدن جنسیت بسیار مشکل است.

مصادیق نام‌ها:
انگور، مرد، ایرانشهر
تریاک، مرد، رامهرمز
زردآلو، مرد، خرم‌آباد
فلفل، مرد، ممسنی
گیلاس، زن، اردبیل
نخود، زن، میناب


6- نام‌های وصفی
این‌گونه نام‌ها از صفات مختف گرفته شده است. نسبت این‌گونه نام‌ها در میان مردان بیشتر از زنان است.

مصادیق نام‌ها:
روسپی، زن، مرودشت
قیمتی، زن، سنقر
سوخته، مرد، فارسان
فقیر، مرد، لنجان
فتنه، زن، سیرجان
قاچاق، مرد، الشتر

loooooooooooooooool

عضی وقتها آدم هر چقدر هم که لجباز باشه بزور مجبور میشه کاری رو که دوست نداره انجام بده. مثل رفتن به مدرسه...

خوب در همچین مواردی آدم دچار عقده های سر کوفته میشه و بالاخره این عقده هایک جایی خودشونو بروز میدن دیگه...

البته این اعمال شنیع عواقبی هم در پی دارند...

خوب ادب کردن بچه های بی ادب جزو واجبات است!

از اونجا که ما موجود تادیب پذیری بودیم تا چند سالی ادب شدیم که از تمامی دست اندر کاران این امر خطیر کمال تشکر را داریم.

اما با ورود به دبیرستان هر چه این اساتید محترم رشته بودند پنبه شد و نامه اعمال ما با یک سری موارد رنگین تر شد...

ـ تفریح سالم در کوچکترین فرصت حاصله

ـ تفریح با ناظمین زحمتکش مدرسه

ـ اظهار محبت و دوستی به بعضی از عابرین محترمی که شانس عبور از زیر پنجرهکلاس ما رو داشتند!

خوب بعد از اینهمه ماجرا آدم باید یک فکری هم واسه شب امتحانش بکنه دیگه... نه؟

 اما بعضی وقتها هر چقدر هم که زرنگ باشی تمهیداتت با شکست روبرو میشند و باید به فکر چاره افتاد... ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است...

خلاصه اینکه تادیب و تنبیه و تمهید روی بعضی از موجودات دو پا اثر نداره. خوب ما هم یکی از اوناییم.