looooooooool

looool

looooooooool

looool

اخرین لحظه دیدار

 

در اخرین لحظه دیدار به
چشمانت نگاه کردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو یا بی تو بهاریست
همان لبخندی که توان را
از من می ربود بر لبانت
زینت بست.
و به ارامی از من  فاصله
گرفتی بی هیچ کلامی.
من خاموش به تو نگاه می کردم
و در دل با خود می گفتم :ای کاش این قامت
نحیف لحظه ای فقط لحظه ای  می اندیشید که
اسمان بهاری یعنی ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهانی
و این جمله ،جمله ای
بود بدتر از هر خواهش
برای ماندن و تمنایی
بود برای با او
نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 http://dey.blogsky.com

سلام
فکر میکنم سروده خودتونه
خوب بود ولی بیشتر تلاش کنید

یه پیشنهاد : اگه خواستید راجع به احساستون چیزی بنویسید یه خورده مراقب باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد