نه بیداری نه دیداری نه دستی از سر یاری
مرا آشفته میداری چنین آشفته بازاری
جوانی را سفر کردیم با مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
ا
چه رنجی از محبتها کشیدم
سبکبالان ساحلها ندیدند
میان آنچه بایدونیست
عجب فرسوده بیماریست دنیا
عجب خواب پریشانی است دنیا
عجب یا وفاداریاست دنیا
عجب دریای طوفانی است دنیا